زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
من که این گونه پدر محوتماشای توأم دخترت فاطمه ام غمزده زهرای توأم گــریه ام را بنـگر خنده بزن بر رویم باغبـانا نــه مگــر من گل زیبای توأم دم آخــر سخنــی گــوی تسـلّایم بخش زآن که افـسرده چوآیینه سیمای توأم بارهـا از شفقــت دست مـرا بــوسیدی سخنی گوی کــه مـن ام ابــیهای توأم حالیا دست به پیش آر که بوسم دستت من که پرورده این دسـت توانای توأم پاسخــش داد نبــی کــی گل زیبای پدر ازهمه بیش به فکر تو وغم های توأم بعد من باز شــود باب ســتم بر رویت سخــت امـروز در اندیشه فردای توأم صبرکن زآن چه رسدبرتووبرجان علی بس جگرسوخته بهرتوو مولای توأم بینم آن شعله و دیوار و در و اندر بین شــاهد زمــزمــۀ وا اَبــتـاهــای تــوأم لیکن از عترت من زودتر آیی به برم در جنـان منــتظر دیدن سیــمای توأم |